عهدی که با من بستی هیچ ؛ بهانه ی نیامدنت چیست !؟
آه اگر بدانی وقتی چشمها و صدایت را از من دریغ میکنی ، چه حالی میشوم !!! و در تمام انتظارهایم برای دیدنت به چه فکر میکردم ؟!! و برای من ساخته شده ایی و اکنون آغوشم را بی تو می یابم و آغوشت را در انتظار دیگری ، چه حالی می شوم !!!
اگر بدانی در تمام این مدت ، در تمام این لحظات ،
اگر بدانی وقتی می اندیشم که تو از آنِ منی ، فقط من ،
آه اگر بدانی ...
حالی شبیه پرنده ایی باران خورده که از ترس سینه پهلو ، دق میکند و میمیرد و هرگز سینه پهلو نمیکند ...
کیا نوشته شده در سه شنبه 86/9/6ساعت
3:0 عصر توسط کیا| نظر|
Design By : Night Skin |