• وبلاگ : عهدي که با من بستي هيچ ؛ بهانه ي نيامدنت چيست !؟
  • يادداشت : آه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عذرامجبي 
    دلا از درد تنهايي به جونم


    ز آه و نالهءخود در فغونم


    شبان تار از درد جدايي


    کنه فرياد مغز استخونم


    عزيزون از غم و درد جدايي


    به چشمونم نمونده روشنايي


    گرفتارم به دام غربت و درد


    نه يار و همدمي نه آشنايي



    فلک کي بشنوه آه و فغونم


    به هر گردش زنه آتش به جونم


    يه عمري بگذرونم با غم و درد




    به کام دل نگرده آسمونم



    نمي دونم دلم ديوونهءکيست


    اسير نرگس مستونهءکيست


    نمي دونم دل سرگشتهءما


    کجا مي گردد و در خونهءکيست


    مو کز سوته دلانم چون ننالم


    مو کز بي حاصلانم چون ننالم


    نشسته بلبلان با گل بنالند


    مو که دور از گلانم چون ننالم



    بوَد درد من و درمونم از دوست


    بوَد وصل من و هجرونم از دوست


    اگر قصابم از تن واکنه پوست


    جدا هرگز نگرده جانم از دوست



    من آن آوارهءبي خانمونم


    من آن محنت نصيب سخت جونم


    من آن سرگشته خارم در بيابون


    که هر بادي وزه پيشش دوونم



    به صخرا بنگرم صحرا ته بينم


    به دريا بنگرم دريا ته بينم


    به هرجا بنگرم کوه و در و دشت


    نشان از قامت رعنا ته بينم



    غم عشقت بيابون پرورم کرد


    هواي وصل بي بال و پرم کرد


    به مو گفتي صبوري کن صبوري




    صبوري طرفه خاکي بر سرم کرد



    دلا خوبان دل خونين پسندند


    دلا خون شو که خوبان اين پسندند
    سلام
    فبشر عبادالذين يستمعون القول فيستمعون احسنه.
    يه وقت به من سر نزنياااااااااااااااااااااااااا
    اووووووووووووووووووووووووووووووووووووول
    چشم اقا معلميه 100 بار از روش مينويسم